آخر شب بود و برای زیارت، راهی حرم شده بود که چشمش به کانکس انتقال خون اطراف خیابان شیرازی افتاد. اولینبار نبود که این کانکس را میدید، اما اینبار پارچهنوشتههایی روی آن نصب شده بود که از کمبود ذخایر خونی خبر میداد. افرادکمی در صف، منتظر ایستاده بودند. او نیز به آنها ملحق شد تا نوبتش شود.
زمان زیادی نبرد و با پاسخدادن به چند سؤال کوتاه برای اولینبار در هجدهسالگی خون اهدا کرد. از آن روز که قدم در این راه گذاشت تا امروز که بیستسال از آن زمان میگذرد، این حرکت نیکوکارانه ادامه داشته است. محمدصادق ماروسی ساکن محله سیدی با ۹۱بار اهدای خون، پلاسما و پلاکت، کارت نقرهای خون دارد.
ماروسی در تمام طول مصاحبه رفتارش به گونهای است که انگار کار درخور توجهی انجام نداده و اهدای خون وظیفه انسانیاش بوده است؛ «سال۸۲ پایگاه مرکزی اهدای خون در سناباد و کانکسی در اطراف حرم امامرضا (ع) پایگاه فرعی اهدای خون بود. دوسهباری که برای زیارت به حرم مشرف شدم، در صف اهدای خون ایستادم، اما آنقدر شلوغ بود که فرصت اهدا پیش نیامد.»
او توضیح میدهد: دیدن پارچهای که خبر از کمبودن ذخایر خونی میداد سبب شد تصمیم بگیرم حتی اگر معطل میشوم در صف بمانم تا خون اهدا کنم. اهدای خون آنقدر برایش خوشایند بود که همانجا تصمیم گرفت این کار را ادامه دهد؛
«برخی میگویند در اولینبار اهدای خون، احساس ضعف و بیحالی میکنند، درصورتیکه من چنین احساسی نداشتم و تمام چیزی که با پوست و گوشتم حس میکردم، احساس شعف و شادمانی بود؛ حس خوبی که هنوز هم بعداز هر بار اهدای خون به سراغم میآید.»
چندسالی برای اهدای خون به همان کانکس مراجعه کرد، اما بعد از مدتی به پایگاه انتقال خون میدان دکترشریعتی رفت. او که هیچگاه زیر وعده سهماهه خودش برای اهدای خون نزده است، حدود هشتسال پیش وقتی به این مرکز مراجعه کرده بود، پایگاه بسیار شلوغ بود. کمی که منتظر ماند، یکی از اعضای کادر درمان گفت هرکس بخواهد میتواند پلاکت اهدا کند؛ «آن زمان با اهدای پلاکت آشنایی نداشتم و فقط هدفم کمک به همنوع بود. سؤال زیادی نپرسیدم و اعلام کردم داوطلب اهدای پلاکت هستم.»
با اینکه به ماروسی گفتند که اهدای پلاکت حدود یکساعتونیم زمان میبرد، او قبول کرد برای این کار وقت بگذارد؛ «دکتر بهسراغم آمد و درباره اهدای پلاکت برای بیمارانی که پیوند مغز استخوان انجام دادهاند یا اختلالات انعقادی و عملهای جراحی سنگین مانند قلب باز و... دارند، و همچنین اهدای پلاسما برای درمان بیماریهایی با مشکل اختلالات خونریزی و همچنین تولید داروهای فاکتور انعقادی و... توضیح داد.»
توضیحات دکتر سبب شد ماروسی متوجه شود اهدای پلاکت همانند اهدای خون برای نجات جان بیماران حیاتی و ضروری است. به او گفته شد که درصورت تمایل میتواند هر پانزدهروز برای اهدای پلاسما و هرماه برای اهدای پلاکت به پایگاه انتقال خون میدان شریعتی مراجعه کند.
در مسیر برگشت، صحبتهای دکتر را در ذهنش مرور کرد و بهیاد آورد که افراد کمتری حاضرند یکساعتونیم از وقتشان را برای اهدای پلاکت یا پلاسما بگذارند. دو هفته بعد، زمانیکه از پایگاه با او تماس گرفتند که آیا تمایل دارد برای اهدای پلاسما مراجعه کند، قاطعانه جواب مثبت داد.
حالا حدود هشتسالی است که ماروسی در تقویمش علامت میگذارد که باید چه روزی سهساعت از وقتش را با احتساب مسیر رفت و برگشت خالی بگذارد تا بتواند برای اهدای پلاسما به پایگاه انتقال خون برود.
در زمان شیوع بیماری کرونا افراد کمتری برای اهدای خون مراجعه میکردند، اما او عهدش را زیر پا نگذاشت؛ «همان موقع موضوع اهدای پلاسما برای درمان بیماران کرونایی مطرح بود؛ خوشبختانه توانستم چند نفر از دوستان و همکارانم را مجاب کنم که پلاسما اهدا کنند.»
شاید آن زمان که تصمیم گرفت بهصورت مستمر اهداکننده باشد، در ذهنش هم نمیگنجید که ممکن است یک روز خودش یا اطرافیانش نیاز به پلاکت داشته باشند؛ میگوید: حدود یکسالونیم است که فرزندم بهدلیل بیماری ارثی هر چهارماه نیاز به پلاکت دارد. روزی که از بیماری او باخبر شدم، تازه فهمیدم که «اهدای خون، اهدای زندگی» یک جمله شعاری نیست و چقدر این موضوع میتواند در نجات زندگی تأثیر داشته باشد.
اهدای مستمر خون در او احساس مسئولیتی ایجاد کرده است که به قول خودش دیگر نمیتواند چشم روی آن ببندد؛ «شاید کاری که من انجام میدهم، بسیار کوچک باشد، اما تأثیر آن را در زندگیام دیدهام. البته هیچگاه با این تصور که کارم بازگشت داشته باشد، برای اهدای خون مراجعه نکردهام و چشمداشتی برای کارم ندارم. امیدوارم بتوانم با یاری خدا استمرار در این کار را حفظ کنم.»
ماروسی معتقد است که اهدای خون یا پلاسما نهتنها برای او مشکلی ایجاد نکرده بلکه سبب شده است از نظر جسمانی قویتر هم باشد؛ «گاهی برخی از اطرافیانم میگفتند که با اهدای مستمر، بدن خودت را ضعیف میکنی، اما اینطور نیست؛ به نظرم حتی سیستم ایمنی قویتری دارم. بهعنوان مثال اگر هر فردی در سال یک یا دو بار سرما میخورد، من همین یکیدو بار هم به بیماری مبتلا نمیشوم.»
بهترین و لذتبخشترین موردی که در مراجعه به پایگاه اهدای خون دیده، حضور سالمندانی است که جزو اهداکنندگان مستمر هستند؛ «با افرادی همصحبت شدهام که بیشتر از شصتسال سن دارند و بسیار سرحال برای اهدای خون میآیند. هر وقت با هم حرف میزنیم، من را تشویق میکنند که این راه را ادامه دهم.»
صحبتهایش را اینگونه تمام میکند: خدا را شاکرم که میتوانم قدمی حتی کوچک برای همنوعانم بردارم، هرچند دعا میکنم کسی به خون احتیاج پیدا نکند.